تاب بازی
امروز از خیابون دلاوران رد می شدیم یه تاب محافظ دار تو یه پارک دیدم رفتیم تو رو سوارش کردیم کیف کردی اصلا هم نترسیدی پسر شجاع قول میدم یه تاب برات بخرم تو خونه بازی کنی ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
0:47
واکسن یک سالگی
امروز رفتیم و واکسن یک سالگیت رو زدیم فقط چون سرما خورده بودی یه کم دیر شد خیلی پسر خوبی بودی و هیچی نگفتی بابات فکر کرد نزدیم ولی من گفتم پسرم دیگه بزرگ شده آقا شده گریه نمی کنه این عکس رو هم بعد از واکسن زدن ازت گرفتم ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
0:02
بدون عنوان
امیررضا یک سال از با تو بودن گذشت یک سال پر از عشق از لحظه لحظه بزرگ شدنت لذت بردم و با حض تمام قد کشیدنت رو نظاره کردم خدایا شکرت وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید وقتی عطش طعم تو را  ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
14:01
تولدت مبارک
می خواستم تولد یک سالگیت رو روز تولد امام رضا که افتاده بود جمعه بگیرم خودم کلی جا رفتیم و مدل کیک دیدیم بالخره از یه مدل اردکی منو بابات خوشمون اومد شب تولد کلی خرید کردیم و رفتیم کیک رو سفارش بدیم که خاله فهیمه زنگ زد و گفت عزیز فوت کرده همه چیز بهم ریخت و فردا صبح رفتیم کاشان برای مراسم عزیز. بعد برات یه جشن تولد مختصر گرفتیم سال دیگه قول میدم جبران کنم. مادر جون و پدرجون بلات یه الله آوردن عموها و عمه هات یه پلاک باباجون پول داد که هرچی دوست داری برات بخریم مامان جون هم یه شلوار پیشبند دار خاله فهیمه کلاه و عروسک انواع حیوانات دایی مهدیت هم توپ فوتبال منو بابات هم یه اسب. البته مامان جون و باباجون وخاله ها دایی هات چون عذادار بودن نیومد...
نویسنده :
فرشته و فاضل
10:53
صد حیف عزیز هم رفت
عزیز که میشه مادر بزرگ مامان و ما بهش عزیز می گفتیم از پیش ما رفت خدا بیامرزدش خیلی تو رو دوست داشت یه بار من تو رو رو پتو گذاشتم و رو زمین کشیدم که مثلا باهات بازی کنم منو کلی دعوا کرد گفت رگ های بچه ظریفه و پاره میشه دفعه اول که تو رو نشونش دادم گفت چه نقرینه یعنی مثل نقره س یعنی سفیده (اصطلاح کاشانی) ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
9:59
امیررضا روی دوش بابا
چه کیفی می کنه بلا. اینجا آبشار نیاسر کاشانه ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
10:09
عاشق گردش
امیررضا عاشق گردشه به محض اینکه زنگ در و میزنن میره به استقبال کسی که وارد میشه و محکم پاهاش رو می چسبه که منو ببر ددر بمیرم برات مامانتم سرش شلوغه وقت نداره تو رو زیاد ببره بیرون تو خونه دلت میگیره ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
9:48
هشت تا دندون داری
یکی یکی مروارید تو دهنت می درخشه تا الان 8 تا شده خدا رو شکر بچه خوبی تو دندون در آوردن بودی فقط کم اشتها می شدی و سر همین دل مامانو خون کردی البته همیشه موقع دندون در آوردن زبونت کج بیرون بود ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
23:28
امیررضای چرب و چیلی
ماکارونی رو خیلی دوست داری البته فقط رشته هاشو خودتم می تونی بخوری البته با کثیف کاری یه تلاش می کنی وقتی یه رشته ماکرونی و میزاری و یه تکه ش می مونه بیرون که ببریش تو دهنت ...
نویسنده :
فرشته و فاضل
23:21